شبهات در مورد شهادت حضرت زهرا(س)
پاسخ: ابتدا مناسب است به پرسشهاي مطرح شده پاسخي اجمالي داد و در ادامه به تفصيل درباره آنها سخن گفت.
پرسيده شده بود: «روايتهايي كه در مورد ماجراي هجوم وجود دارند، گاها به صرف تهديد عمر اشاره مي كنند و حتي در برخي موارد مي گويند كه حضرت علي بعد از تهديد رفت و بيعت كرد، برخي هم در همان جايي كه صحبت از تهديد مي شود تمام مي شوند، برخي هم به پشيماني ابوبكر در آخر عمر اشاره مي كنند، البته برخي هم مي گويند حضرت علي به محض اطلاع از خليفه شدن ابوبكر رفت و بيعت كرد(و لذا ماجراي هجوم طبق اين روايت نمي تواند صحيح باشد). به نظر شما از مجموع اين روايات چه به دست مي آيد؟»
پاسخ: تحريف گسترده تاريخ توسط اهلسنت كه دليل اين ادعا نيز در ادامه بيان خواهد شد.
سوال: ما به طور منطقي مي توانيم مدّعي وقوع چه امري باشيم؟
پاسخ: وقتي خود اهلسنت در منابعشان اين همه تفاوت رأي ديده ميشود به يقين ميتوان مدعي حداكثري مطالب شد و گزارشهايي كه به حداقل بسنده كردهاند را ميتوان غرضورزانه و تحريف شده دانست.
سوال: به نظر من حداكثر چيزي كه ثابت مي شود، تهديد عمر است.
پاسخ: جاي سوال اينجاست كه يا بايد تعداد متنابهي از نويسندگان بزرگ اهلسنت را كه به بيش از تهديد (به عنوان مثال پشيماني ابوبكر يا حمله به خانه حضرت زهرا سلام الله عليها) اعتراف كردهاند دروغگو دانست يا نظر شما را رد كرد. به نظر خود شما كداميك مناسبتر است؟!.
آيا اين تهديد را مي توان جرمي براي عمر دانست؟
پاسخ: به عقيده بنده و به طور منطقي بايد گفت: خير تهديد اميرمومنان و صديقه طاهره هرگز جرم به شمار نميرود همانگونه كه تهديد مشركان در مكه مبني بر قتل پيامبر جرم به حساب نميآيد!. اما متاسفانه آيات قرآن و سورههاي متعدد كوچكي كه در جزء سيام قرآن در اين باره در مورد مشركان نازل شده مطابق با عقيده و روش منطقي ما نميباشد!.
سوال: در صحاح اهل سنت آمده است كه حضرت فاطمه به خاطر ماجراي فدك از دست شيخين عصباني شد و روايت داريم كه پيامبر فرمود هر كس فاطمه را برنجاند مرا رنجانيده است. جداي از اينكه به راستي حق فدك با چه كسي بوده است، از كنار هم نهادن اين دو روايت، برخي نتيجه به عدم حقانيت آندو مي گيرند. اگر اهل سنت حديث پيامبر را اينگونه تفسير كنند كه منظور وقتي است كه كسي به ظلمي ايشان را عصباني كند يا برنجاند؟
پاسخ: در ادبيات فارسي، عربي، انگليسي، فرانسوي، عبري، لاتين و ديگر زبانهاي زنده دنيا قانوني بدين مضمون وجود دارد كه كلمات يا مطلق هستند يا مقيد. اگر گوينده كلمهاي را مطلق بگويد و شنونده خودسرانه به صورت مقيد به آن عمل نمايد مستحق توبيخ است و بالعكس اگر گوينده مطلبي را به صورت مقيد گفته و سپس از مخاطب انتظار داشته باشد به صورت مطلق به آن عمل نمايد در نظر عموم مردم نادان يا غير مطنقي جلوه خواهد نمود.
حال سوالي كه اينجا مطرح ميشود آن است كه برادران متفكر و منطقي اهلسنت اين قيد «از روي ظلم» را از كجاي كلام پيامبر خدا استفاده كردهاند؟ پيامبري كه به نص قرآن: «هيچ سخني را از روي هوا و هوس نميگويد بلكه آنچه ميگويد وحي الهي است» هيچ شكي در اين نيست كه سخن پيامبر خدا (من آذاها فقد آذاني) مطلق است و به هيچ قيدي مقيد نگرديده است. آيا اگر قرار باشد ما از سوي خودمان و هر جا كه دلمان خواست قيدي را به سخنان پيامبر (يا هر شخصي) اضافه نماييم چيزي از اسلام باقي ميماند يا سنگ روي سنگ بند ميشود؟!
سوال: ولي در فدك، حداقل به زعم خودشان، ظلمي رخ نداده است؛ چه پاسخي وجود دارد؟
سوال اين است كه اگر گرفتن فدك ظالمانه نبود چرا ابوبكر آن را پس داد!
آيا خليفه مسلمين سرزميني حاصلخيز و پر درآمد همچون فدك را به صرف دروغي آشكار و بدون هيچ دليلي به يكي از زنان مسلمان ميبخشد و ديگران را از عوايد آن كه مربوط به تمامي مسلمين است محروم مينمايد. در اين صورت بايد ظلم خليفه اول به تمامي مسلمانان را پذيرفت.
يا بايد گفت فدك مال حضرت زهرا بوده (و خليفه اول در دادن آن به صديقه طاهره سلام الله عليها به مسلمانان ظلمي روا نداشته) در اين صورت بازپس گرفتن فدك از حضرت زهرا ظالمانه و به ناحق بوده است.
حال بايد به طور منطقي نتيجه گرفت كه خليفه اول يا به مسلمانان ظلم روا داشته يا به صديقه طاهره شهيده سلام الله عليها.
سوال: اهل سنت، خلفا را مثل ائمه در تشيع، معصوم نمي دانند. اگر بالفرض هم بپذيرند كه خلفا چنين كاري كردند، آيا چيزي عليه آنها ثابت مي شود؟
پاسخ: خير. هيچ جرمي عليهآنان ثابت نميشود.
اصلا مگر هر كس به ديگري ظلم كرد جرم است!
هر انساني حق ظلم به ديگران را دارد چون معصوم نيست!
و چون معصوم نيست لذا مرتكب هيچ ظلمي نشده همانگونه كه خليفه اول و دوم چون معصوم نبودند حق داشتند هر ظلمي بكنند!
سوال: خب آنها هم انسان هستند و ممكن است اشتباه كنند، هر چند ان اشتباه بزرگ باشد.
پاسخ: اين سخن كاملا متين و بر اساس منطقيترين اسلوبهاي فكري انسان است اما متاسفانه چه كنيم كه عدهاي بيمنطق در سرتا سر دنيا نشسته و در تمامي قوانين مدني و اجتماعي (از گذشته تا امروز) ثبت كردهاند كه اگر كسي مرتكب خطا شد حق حضور در برخي اماكن يا مقامات كشوري يا رياست بر ديگران را ندارد.
(تعريف خطا و ميزان آن در ملل گوناگون متفاوت است اما از آنجا كه ما مسلمان هستيم و قوانين قرآن ملاك ما هستند در قرآن هم آمده «لاينال عهدي الظالمين»)
سوال: همچنين همانطور كه سكوت حضرت علي را مي توان حفظ وحدت اسلامي و تلاش براي حفظ اسلام تفسير كرد، اقدام تند عمر را نيز مي توان همينگونه تلاشي براي وحدت بين مسلمين و تفرقه تفسير كرد.
پاسخ: تفسير فراعنه مصر، صدام، هيتلر، موسوليني، چنگيز، هولاكوخان و ديگر ديكتاتورها نيز ظاهرا همين مطلب بوده اما چه كنيم كه سايرين متوجه نميشوند!
سوال: پس آيا به خاطر ماجراي هجوم بايد نتيجه بگيريم كه آندو فاقد صلاحيت خلافت بودند؟
پاسخ: خير آن دو و تمامي افرادي كه در بالا به نامشان اشاره شد داراي صلاحيتي كامل براي حكمراني بودهاند. اما متاسفانه توده مردم و آيندگان توجه نكرده آنان را فاقد صلاحيت معرفي مينمايند.
پاسخ تفصيلي به سوالات فوق:
سيد مرتضي رحمه الله عليه يكي از علماي بزرگ شيعه در زمينه تحريفات صورت گرفته درباره صديقه طاهره و وقايع مربوط به آن زمان مينويسد:
«در آغاز كار، محدثان و تاريخ نويسان از نقل جسارت هايي كه به ساحت دختر پيامبرگرامي اسلام(ص) وارد شده امتناع نميكردند. اين مطلب در ميان آنان مشهور بود كه مأمور خليفه با فشار، درب را بر فاطمه عليهاالسلام زد و او فرزندي را كه در رحم داشت سقط نمود وقنفذ به امر عمر، فاطمه زهرا عليهاالسلام را زير تازيانه گرفت تا او دست از علي بردارد؛ولي بعدها ديدند كه نقل اين مطالب با مقام و موقعيت خلفاء سازگاري ندارد؛ لذا از نقل آنها خودداري نمودند.»[2]
مسعودي در قسمتي از كتاب خود آورده است:«فَوَجهُوا اِلي مَنْزلِهِ فَهَجَمُوا عَلَيْهِ وَ اَحْرَقُوابابَهُ... وَ ضَغَطُوا سَيدَةَ النساءِ بِالْبابِ حَتي اَسْقَطَتْمُحْسِنا؛پس (عمر و همراهان) به خانه علي عليه السلام رو كرده وهجوم بردند، خانه آن حضرت را به آتش كشيدند؛ با در به پهلوي سيده زنان عالم زدند؛چنان كه محسن را سقط نمود.»[3]
اما منابع اهل سنت:
1- عبدالكريم بن احمد شافعي شهرستاني (548 - 479 ق.) نقل كرده: «اِنعُمَرَ ضَرَبَ بَطْنَ فاطِمَةَ يَوْمَ الْبَيْعَةِ حَتي اَلْقَتْاَلْجَنينَ مِنْ بَطْنِها ،به راستي عمر در روز بيعت، ضربتي به فاطمه عليهاالسلام وارد كرد كه بر اثر آن، جنين خويش را سِقط نمود.»[4]
همين قول را اسفرائيني (متوفاي 429 ق)، به نظام نسبت داده و گفته است كه او قائل بود: «اَن عُمَرَ ضَرَبَ فاطِمَةَ وَ مَنَعَ ميراثَالْعِتْرَةِ ،عمر فاطمه عليهاالسلام را زد و از ارث اهل بيتعليهم السلام جلوگيري كرد.»[5]
2- صفدي يكي ديگر از علماي اهل سنت ميگويد:«اِن عُمَرَ ضَرَبَ بَطْنَفاطِمَةَ يَوْمَ الْبَيْعَةِ حَتي اَلْقَتْ اَلْمُحْسِنَ مِنْبَطْنِها، به راستي عمر آن چنان فاطمه عليهاالسلام را در روز بيعت زد كه محسن را سقط نمود.»[6]
3- مقاتل بن عطيه ميگويد: ابابكر بعد از آن كه با تهديد و ترس و شمشير از مردمبيعت گرفت، عمر و قنفذ و جماعتي را به درب خانه علي و زهراعليهماالسلام فرستاد. عمر هيزم را درِ خانه فاطمه جمع نمود و درب خانه را به آتشكشيد، هنگامي كه فاطمه زهرا عليهاالسلام پشت در آمد، عمر و اصحاب او جمع شدند و عمرآن چنان حضرت فاطمه عليهاالسلام را پشت در فشار داد كه فرزندش را سقط نمود و ميخ دربه سينه حضرت فرو رفت (و بر اثر آن صدمات) حضرت به (بستر) بيماري افتاد تا آن كه ازدنيا رفت.»[7]
4- ابن ابي الحديد نقل نموده است: «ابو العاص، شوهر زينب، دختر پيامبر اكرم صلياللهعليهوآله وسلم در جنگ از طرف مسلمانان به اسارت گرفته شد؛ ولي بعدا ماننداسيران ديگر آزاد شد.
ابو العاص به پيامبر صلياللهعليهوآله وسلم وعده داد كه پس از مراجعت به مكه،وسائل مسافرت دختر پيامبر(ص) را به مدينه فراهم سازد. پيامبر صلياللهعليهوآله وسلم بهزيد حارثه و گروهي از انصار، مأموريت داد كه در هشت مايلي مكه توقف كنند و هر موقعكجاوه زينب به آن جا رسيد، او را به مدينه بياورند. قريش از خروج دختر پيامبر(ص) ازمكه آگاه شدند. گروهي تصميم گرفتند كه او را از نيمه راه باز گردانند. جبار بنالاسود (يا هبار ابن الاسود) با گروهي خود را به كجاوه زينب رساند و نيزه خود رابر كجاوه دختر پيامبر(ص) كوبيد. از ترس آن، زينب، كودكي را كه در رحم داشت، سقط كرد وبه مكه بازگشت. پپامبر صلياللهعليهوآله وسلم از شنيدن اين خبر سخت ناراحت شد و درفتح مكه (با اين كه همه را بخشيد و آزاد نمود) خون قاتل فرزند زينب را مباح شمرد.»
ابن ابي الحديد ميگويد:
«من اين جريان را براي استادم ابو جعفر نقيب خواندم، او گفت: وقتي كه پيامبرصلياللهعليهوآله وسلم خون كسي كه دخترش زينب را ترسانيد و او سقط جنين كرد را مباح شمرد، قطعا اگر زنده بود خون كساني را كه دخترش فاطمه عليهاالسلام را ترسانيدند كه باعث شد فرزندش (محسن) را سقط كند، حتما مباح ميشمرد.»
ابن ابي الحديد ميگويد، به استادم گفتم:
«آيا از شما نقل كنم آن چه را مردم ميگويند كه فاطمه بر اثر ترس (و ضرباتي كه براو وارد شد) فرزندش را از دست داد؟
پس گفت: نه! از طرف من نقل نكن! و همين طور رد و بطلان آن را نيز از طرف من نقل نكن! چون اخبار در اين زمينه متعارض است.»[8]
اين قصه، به خوبي نشان ميدهد كه اخبار موافق با نظريات شيعه در بين روايات اهل سنت نيز وجود داشته و خودابن ابي الحديد نيز در قسمتي از كلامش اعتراف ميكند؛ آن جا كه ميگويد: «عَلي اَنجَماعَةً مِنْ اَهْلِ الحَديثِ قَدْ رَوَوْا نَحوَهُ، گروهي از اهلحديث (از اهل سنت نيز) مانند آن چه را شيعيان ميگويند نقل كردهاند.[9]
5- سكوني يكي از راويان اهل سنت است[10]او ميگويد: «نزد امام صادق عليهالسلام رفتم؛ در حالي كه غمگين و ناراحت بودم. امام صادق عليهالسلام فرمود:اي سكوني! چرا ناراحتي؟! گفتم: خداوند فرزند دختري به من داده (از اين كه فرزندم پسرنبوده و دختر است ناراحتم) پس حضرت فرمود: اي سكوني، سنگيني دخترت را زمين بر ميدارد و روزي او بر خداوند است و بر غير اجل شما زندگي ميكند و از رزق شمانميخورد (پس چرا ناراحتي؟).»
سكوني ميگويد: (با كلمات امام صادق عليهالسلام ) غمم رفت. آن گاه فرمود:
«ما سَميْتَها؟ قُلْتُ: فاطِمَةَ. قالَ: آهْ آهْ ثُم وَضَعَ يَدَهُ عَلي جَبْهَتِهِ وَ كَاني بِهِ قَدْ بَكي وَ قالَ: اِذا سَميْتَها فاطِمَةَ فَلاتَسُبها وَلا تَضْرِبْها وَلاتَلْعَنْها. هذَا الاِْسْمُ مُحْتَرَمٌعِنْدَاللهِ عَزوَجَل وَ هُوَ اِسْمٌ اِشْتَق مِنْ اِسْمِهِ لِحَبيبَتِهِالصديقة» وَ كانَ الاِمامُ لَما سَمِعَ بِاسْمِ فاطِمَةَ ذكر جَدتَهُ وَمَصائبَها وَلَمْ يَزَلْ يَذْكُرُ وَ يَقُولُ: وَ كانَ سَبَبُ وَفاتِها اَنقُنْفُذَ مَوْلي فُلان[11]چه نامي بر او گذاردي؟ گفتم: فاطمه: فرمود:آه آه. سپس دست خود را بر پيشانياش گذاشت و گويا گريه ميكرد و فرمود: حال كه اورا فاطمه ناميدي به او ناسزا نگو؛ او را (كتك) نزن و نفرينش نكن (چرا كه) اين نام در نزد خداوند با عظمت محترم است؛ و آن نامي است كه خداوند از اسم خود براي حبيبه خود صديقه گرفته است. (آن گاه سكوني ميگويد:) هميشه امام صادق عليهالسلام اينگونه بود كه وقتي نام فاطمه عليهاالسلام را ميشنيد به ياد جدهاش (فاطمه) ومصيبت هاي او ميافتاد و هميشه تذكر ميداد و ميگفت: سبب وفات (و شهادت) فاطمهعليهاالسلام ضربتي بود كه قنفذ، غلام فلاني (يعني عمر) بر او وارد ساخت.
توجه داريد كه سكوني با همه وثاقتي كه دارد، اينجا تعصب سنيگري خويش را نشان داده و ذيل كلام امام صادق عليهالسلام را حذف و تحريف نموده است. با اين حال، مطلب روشن است كه سبب شهادت فاطمه زهرا عليهاالسلام همان ضرباتي بود كه به دست قنفذ وعمر بر آن حضرت وارد شد.
چنان كه ابابصير از امام صادق عليهالسلام متن كامل كلام حضرت را به اين صورت نقل نموده است:« وَ كانَ سَبَبُ وَفاتِها اَن قُنْفُذَ مَوْلي عُمَرَ لَكَزَها بِنَعْلِ السيْفِ بِاَمْرِهِ فَاَسْقَطَتْ مُحْسِنا وَ مَرِضَتْ مَرَضا شَديدا وَلَمْتَدَعْ اَحَدا مِمنْ آذاها يَدْخُلُ عَلَيْها، سبب فوت فاطمهعليهاالسلام ضرباتي بود كه قنفذ، غلام عمر با غلاف شمشير بر آن حضرت به فرمان عمرزد؛ پس (فرزندش) محسن را از دست داد و به شدت بيمار شد و هيچ يك از آزار دهندگان خويش را راه نداد (كه به ديدن او بيايند)[12]
ب. منابع شيعه:
نظر دانشمندان شيعه و روايات نقل شده از سوي آنان چنين است:
هنگامي كه خواستند علي عليهالسلام را به مسجد ببرند با مقاومت فاطمهعليهاالسلام روبرو شدند و فاطمه عليهاالسلام براي جلوگيري از بردن همسر گرامياش صدمههاي روحي و جسمي فراواني ديد كه بيان همه آنها از توان زبان و قلم خارج است؛فقط به گوشهاي از آن در يك نقل تاريخي اشاره ميكنيم؛ وگرنه در اين موضوع، نقل هاي تاريخي فراوان است.
خلاصه ماجرا همان است كه در نامه خود عمر به معاويه آمده است. در بخشي از آنچنين مينويسد:
«... وقتي درب خانه را آتش زدم (آن گاه داخل خانه شدم) ولي فاطمه درب خانه راحجاب خود قرار داد و مانع از دخول من و اصحابم شد. با تازيانه آن چنان بر بازوي اوزدم كه مانند دملج (بازوبند) اثر آن بر بازوي او ماند؛ آن گاه صداي ناله او بلند شد؛ چنان كه نزديك بود به حال او رقت كنم و دلم نرم شود؛ ولي به ياد كشتههاي بدر واُحد كه به دست علي كشته شده بودند... افتادم، آتش غضبم افروختهتر شد و چنان لگدي بر درب زدم كه از صدمه آن جنين او (به نام محسن) سقط شد. فَعِنْدَ ذلك صَرَخَتْ فاطِمَةُ صَرْخةً... فَقالَتْ يا اَبَتاهُ يا رَسُولَ اللهِ هكَذا كانَ يُفْعَلَبِحَبيبَتِكَ وَ اِبْنَتِكَ... ؛ در اين هنگام، فاطمه چنان ناله زد، پس فرياد زد: اي پدر بزرگوار! اي رسول خدا! اين چنين با عزيز دلت و دخترت رفتار كردند. سپسفرياد كشيد: فضه به فريادم برس كه فرزندم را كشتند. سپس به ديوار تكيه داد و من اورا به كنار زده، داخل خانه شدم. فاطمه در آن حال ميخواست مانع (بردن علي) شود، مناز روي روسري چنان سيلي به صورت او زدم كه گوشواره از گوشش به زمين افتاد...»[13]
آن چه بيان شد و قلم با صد شرمساري آن را بر صفحه كاغذ آورد،تنها گوشههايي از ستم هايي است كه بر آن بانوي دو جهان رفته است.[14]
----------------------------------------------------------------------------
1- شرح نهج البلاغه، ج2، ص60.
2- سيد مرتضي، تلخيص شافي، ج3، ص76، تلخيص شيخ طوسي.
3- اثبات الوصية، مسعودي، (چاپ بيروت) ص153 و در برخي چاپها ص 23 ـ 24.
4- الملل و النحل، عبدالكريم شهرستاني، ج1، ص57.
5- اَلفرقُ بين الفرق، عبدالقاهر الاسفرائيني، ص107.
6- الوافي بالوفيات، صفدي، ج5، ص347 ر.ك: سفينة البحار، شيخ عباس قمي، ج2،ص292.
7- الامامة والخلافة، مقاتل بن عطية، ص160 ـ 161.
8- شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج14، ص193/ ر.ك: زندگي علي عليهالسلام ،ص252.
9- شرح نهج البلاغه، ج2، ص21.
10- سه نفر از راويان اهل سنت، از امامان شيعه عليهمالسلام روايت نقلنمودهاند كه علماي شيعه آنان را ثقه ميدانند و به سخن آنان اطمينان دارند وروايات آنها را ميپذيرند: سَكُوني؛ نَوْفِلي؛ خَلُوقي.
11- شجره طوبي، محمدمهدي حائري، ص417، (منشورات شريف رضي).
12- بحار الانوار، ج43، ص170.
13- بحار الانوار، ج30، ص293، (چاپ جديد)؛ ج8، ص230، (چاپ قديم) و رياحينالشريعة، ج1، ص267.
[14]كتاب الهجوم علي بيت فاطمه، حسين غيب غلامي، در اين باره روايات مربوطه را خوب بررسي كرده است.